طلبه مهدوی

ارباب ما معلم عیسی بن مریم است ...

طلبه مهدوی

ارباب ما معلم عیسی بن مریم است ...

۴۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

؟؟؟؟؟؟؟

شنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۰۷ ب.ظ


فرض کن حضرت مهدی به تو ظاهر گردد


ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی ؟


باطنت هست پسندیده ی صاحب نظری ؟


خانه ات لایق او هست که مهمان گردد ؟


لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری ؟


پول بی شبهه و سالم ز همه داراییت


داری آن قدر که یک هدیه برایش بخری؟


حاضری گوشی همراه تو را چک بکند؟


با چنین شرط که در حافظه دستی نبری؟


واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران


می توان گفت تو را شیعه اثنی عشری؟؟


اگر این جمعه ...

پنجشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۱۴ ق.ظ


صبرم از کاسه دگر لبریز است

 اگر این جمعه نیاید چه کنم ؟

 آنقدر من خجل از کار خودم

  اگر این جمعه بیاید چه کنم ؟

السلام علیک یا اباصالح


....

پنجشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۰۹ ق.ظ

متفاوت ...

پنجشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۰۶ ق.ظ
این دخترایے که چشماشون هرروزبه آبے و.. عسلے و خاکسترے و تغییر نمیکنه و همیشه یه رنگه !

اینایے که اسپورت مے پوشن جا "کالج" و پاشنه بلند!

اینایے که هیچ وقت نگران پاک شدن رژ لبشون نیستن!

اینایے که موهاشون همیشه یه رنگه!

اینایے که فرت و فرت سمفونے "ایــش" "ایـش" راه نمیدازن.

این دختـرایے که هیچ وقت "خَـزه" و "جواده" نمیاد تو دهنشون.

پـول و مـاشین و قیـافه واسَشـون مهــم نیست!

اونایے که یـه چادر دارن و قدر دنیا براشون مے ارزه..

اینا رو خیـلے مواظبشون باشین!

اذیتشون نکنید..

قـدر اینا رو بدونید، اینا خیلے حیفن !

قدر مادرت را بدان ...

پنجشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۰۱ ق.ظ

حاج شیخ علی اکبر برهان(رحمة الله) می فرمودند: اگر می خواهی قدر مادرت را بفهمی یک شب، دو تا آجر به شکمت ببند و بخواب در همان شب، متوجه سختی ولادت و بارداری خواهی شد خلاصه اگر پدر و مادر از شما ناراضی باشند، کارت گیر می کند و سلب توفیق می شوی. کاری کن پدر و مادر برای تو دعا کنند که دعای آن ها مستجاب است.

حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند: اربعه لا ترد لهم ....؛ چهار نفر دعایشان بر نمی گردد و مستجاب می شود:

1- امام عادل

2- دعای پدر و مادر در حق فرزند

3- کسی که برای برادر مومن اش در غیاب او دعا کند

4- مظلوم

جلو پدر و مادر راه نرو. وقتی آیت الله خویی(ره) برای دیدن طلاب از نجف به قم و به مدرسه فیضیه آمدند، جلوی در ایستادند تا پدرشان که یک روحانی ساده بود، اول داخل شود. من هر موقع با پدرم به مسجد می آمدم ، می ایستادم تا اول ایشان وارد شوند. وقتی مادر شیخ انصاری(ره) فوت کرد، شیخ خیلی گریه می کردند، وقتی علت را از ایشان پرسیدند، شیخ فرمود: زیرا ثواب و توفیق زیادی (یعنی خدمت به مادر) از دستم رفت. روزی شیخ به درس حاضر نشدند. شاگردان به منزل شیخ رفتند و دیدند مادر شیخ مریض است و شیخ مشغول پرستاری از مادر هستند.

حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند: «الجنه تحت اقدام الامهات»"بهشت زیر پای مادران است"

گاهی برو دست پدر و مادرت را ببوس.

ریسمان پاره

چهارشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ب.ظ

مردی کنار بیراهه ای ایستاده بود.

ابلیس را دید که با انواع طنابها به دوش درگذر است.

کنجکاو شد و پرسید: ای ابلیس ، این طنابها برای چیست؟ 

جواب داد: برای اسارت آدمیزاد.

طنابهای نازک برای افراد ضعیف النفس و سست ایمان ، 

طناب های کلفت هم برای آنانی که دیر وسوسه می شوند.

سپس از کیسه ای طناب های پاره شده را بیرون ریخت و گفت:

اینها را هم انسان های باایمان که راضی به رضای خدایند و اعتماد به نفس داشتند، پاره کرده اند و اسارت را نپذیرفتند.

مرد گفت طناب من کدام است ؟ 

ابلیس گفت : اگر کمکم کنی که این ریسمان های پاره را گره زنم،

خطای تو را به حساب دیگران می گذارم ...

مرد قبول کرد .

ابلیس خنده کنان گفت :

عجب ، با این ریسمان های پاره هم می شود انسان هایی چون تو را به بندگی گرفت   !!! 

خدا رو شکر که هستی...

چهارشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۳۷ ب.ظ


قهر بودیم ، در حال نماز خوندن بود ..

نمازش که تموم شد هنوز پشت به اون ورنشسته بودم

کتاب شعرش و برداشت و با یه لحنِ دلنشین شروع کرد به خوندن

ولی من باز باهاش قهر بودم …!!!

کتاب و گذاشت کنار ، بهم نگاه کرد و گفت :

“غزل تمام ، نمازش تمام ،دنیا مات ، سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد”

باز هم بهش نگاه نکردم …

اینبار پرسید : عاشقمی؟؟ سکوت کردم …

گفت: “عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز …

بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم می کند”

دوباره با لبخند پرسید : عاشقمی مگه نه ؟؟؟

گفتم : نـــــــه

گفت : ” لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت آری ..

که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری ”

زدم زیرِ خنده … و رو بروش نشستم …

دیگه نتونستم بهش نگم وجودش چقدر آرامش بخشه …

بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم :


خدا رو شکر که هستی …

چه کنیم تا گناه نکنیم؟

سه شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۴۸ ق.ظ




شخصی به خدمت امام حسین علیه السّلام رسید و گفت: آقا جان! چه کنیم تا گناه نکنیم؟

امام فرمودند: چند امور را مراعات نما؛ بعد از آن هر چه می خواهی گناه کن.


یکی این که جایی گناه کن که زمین خدا نباشد.

دوم این که طوری گناه کن که خداوند تو را نبیند.

و سوم این که بدون استفاده کردن از نِعَم الهی گناه کن.

بعد طرف مقابل گفت: با این حساب دیگر جایی برای گناه کردن نمی ماند.


بحار الأنوار ( الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ( علیهم السلام ) )،ج 75 ص 126.


بیمه حضرت ابوالفضل (ع)

سه شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۴۶ ق.ظ
وقتی تابلوی «بیمه با حضرت ابوالفضل العباس» علیه‏السلام را بر روی کامیونها و غیر می‏دید تردید می‏کرد که آیا بیمه با حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام مدرکی دارد یا نه؟ صحیح است یا خیر؟ 
در همین افکار به سر می‏برد تا شبی در عالم مکاشفه بین خواب و بیداری می‏بیند که در صحرائی قرار گرفته که انسانی دیده نمی‏شود و یک گوسفند در میان جمعی گرگها محاصره شده و گرگها مشغول خوردن آن هستند، در حالی که گوسفند زنده است و فریاد می‏زند و کسی نیست که نجاتش دهد او می‏خواهد جلو برود می‏بیند گرگها تهدیدش می‏کنند به فکرش می‏رسد که این گوسفند مال چه کسی است که گرفتار گرگها شده است؟ در همین حال به گوش خود می‏شنود که مال حضرت عباس علیه‏السلام است برایش شبهه‏ای ایجاد  می‏شود که چرا حضرت عباس علیه‏السلام از گوسفند خود دفاع نمی‏کند؟  پس بیمه‏ی با حضرت عباس علیه‏السلام چه فایده‏ای دارد؟


ناگهان می‏بیند یک اسب قوی هیکل در مقابلش قرار گرفت و شخصی سوار آن اسب است که پاهای وی در رکاب و همچنین زین اسبش معلوم است ولی خود او که چهره‏اش در هاله‏ای از نور قرار دارد قابل مشاهده نیست اسب مزبور سر خود را به زمین می‏زند و قصد حرکت می‏کند ولی نمی‏تواند در همین حال کلماتی از آن شخص سوارکار که چهره‏اش هاله‏ای از نور داشت می‏شنود که می‏گوید:  «چیزی که مربوط به ما باشد برای ما فرقی نمی‏کند آن را انسان بخورد یا حیوان ولی چیزی را که به ما بسپارند حفظش می‏کنیم.»
این را می‏گوید و ناپدید می‏شود او وقتی به خود می‏آید بیدار می‏شود متوجه می‏شود که آن سوار، حضرت عباس علیه‏السلام است و با این صحنه آگاه می‏گردد که بیمه‏ی با آن جناب صحیح است و افرادی پیدا می‏شوند که با حیوان فرقی ندارند بلکه از حیوان هم پست‏تر و گمراهتر هستند. اولئک کالانعام بل هم اضل سبیلا ( سوره احزاب آیه 179. )

وقتی...

دوشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۰۴ ب.ظ