طلبه مهدوی

ارباب ما معلم عیسی بن مریم است ...

طلبه مهدوی

ارباب ما معلم عیسی بن مریم است ...

رحمت فراگیر رحمت للعالمین؟؟!!

پنجشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۳، ۰۱:۱۵ ب.ظ

جوانی از یهودیان مدینه بود که همواره بهنزد پیامبر می‌آمد؛ به طوری که با پیامبر مأنوس شده بود.
گاهی پیامبر او را برای انجام کارهای خود مأمور می‌کرد و گاهی هم نامه‌هایش را به او می‌داد تا بنویسد.
چند روزی بود که پیامبر او را ندیده بود. از اصحاب سراغش را گرفت. یکی از اصحاب گفت: دیروز او را در حالی دیدم که گویی آخرین روزهای زندگی‌اش را سپری می‌کند.
پیامبر با تنی چند از اصحاب به دیدار او شتافت.
جوان با چشمان بسته و بدنی نحیف در حالی که رمقی برایش باقی نمانده بود، در بستر بیماری آرمید بود. حالش به قدری بد بود که دیگر قدرت سخن گفتن نداشت. جواب هیچ کس حتی پدرش را هم نمی‌داد. همه گرداگرد بسترش حلقه زده و در انتظار کلام پیامبر بودند.
پیامبر آن جوان را با اسم(2) صدا زدند. در صدای پیامبر برکتی بود که هرگاه کسی را صدا می‌زند، پاسخ می‌شنید.
ناگاه جوان چشمانش را برروی پیامبر گشود و در میان تعجب افراد گفت: بله، یا رسول اللّه!
نگاه‌ها به سوی پیامبر برگشت و خیره ماند.
پیامبر از او دلجویی کرد و سپس خطاب به او گفت: شهادتین را بگو و اسلام اختیار کن.
جوان یهودی با شنیدن این سخنان ابتدا به پدرش که درکنار بسترش نشسته بود، نگاهی کرد. با مشاهده سکوت پدر پلکهایش را بر هم گذاشت و از حال رفت.
پیامبر پس از لحظاتی دوباره تقاضای خود را تکرار کرد.
بازنگاه پسر با نگاه پدر تلاقی نمود. چون رضایت را در چهره پدر ندید، دوباره دیده برهم نهاد.
برای سوّمین بار پیامبر از او خواست تا شهادتین را برزبان جاری کند و مسلمان شود.
پسر که اصرار را در کلام حبیب خدا می‌دید، باز نگاه ملتمسانه خود را برچهره پدر دوخت. پدر که این بار گویی انقلاب درونی فرزندش را یافته بود، در پاسخ نگاه سراسر طلب فرزندش گفت:
پسر اختیار با توست. اگر می‌خواهی بگو و اگر نمی‌خواهی نگو.
با شنیدن این سخن، برق شوق در دیدگان جوان جهید. بغض گلویش را گرفت و قطره‌های اشک برگونه نحیفش غلطید و بعد، شهادتین را برزبان جاری کرد.
نفس در سینه‌ها حبس شده بود و تنها نگاه اصحاب بود که با یک دیگر سخن می‌گفت.
لحظه‌‌ای از این خلوت شکوهمند و روحانی نگذشته بود که جوان جان به جان آفرین تسلیم کرد.
پیامبر فوری از پدرش خواست اتاق را ترک کند و آنها را تنها بگذارد. سپس رو به اصحاب کرد و گفت: او را غسل داده، کفن کنید و به مسجد بیاورید تا برجنازه‌اش نماز بگزارم.
صحنه عجیبی بود، همه شگفت زده شده بودند و از خود می‌پرسیدند:
ـ راستی چه رازی در پافشاری پیامبر براسلام آوردن این جوان یهودی نهفته بود؟
ـ با این که او آخرین لحظات عمرش را می‌گذراند، چرا پیامبر این قدر اصرار می‌ورزید تا وی مسلمان شود؟

بهتر است پاسخ را در کلام خود پیامبر جستجو کنیم.هنگامی که پیامبر خانه جوان یهودی را ترک می‌کرد، این زمزمه را برلب داشت: سپاس خداوندی را که امروز به دست من انسانی را از آتش دوزخ نجات داد.

راستی که او رحمة لِلعالمین است و نه تنها رحمت برای مسلمین.(3)

پی نوشتها:

1. وَما اَرْسَلْناکَ اِلاّ رَحْمَةً لِلعالَمِینْ، انبیاء (21)، آیه 107.

2. نام او در مصادر «عبدالقدوس» آمده.نگاه کنید به: فتح الباری شرح صحیح بخاری، تألیف این حجر عسقلانی، ج 10، ص 98، باب عیادة المشرک.

3. شرح این ماجرا با اختلاف کمی در متن، در این کتاب‌ها آمده:

امالی شیخ صدوق، چاپ مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ص 324، امالی طوسی، چاپ قسم الدراسات الاسلامیة ـ مؤسسة البعثة، ج 2، ص 438. بحار الانوار، چاپ دار الکتب الاسلامیة، ج 81، ص 234. دلائل النبوه، دار الکتب العلمیة، ج 6، ص272، البدایة والنهایة، ج 6، ص176.

شاه کلید؟؟!!

پنجشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۳، ۰۱:۱۱ ب.ظ


نقل است جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت: سه قفل در زندگی‌ام وجود دارد و سه کلید از شما می‌خواهم! قفل اول این است که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم، قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد و قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.
 
 شیخ نخودکی فرمود: برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان. برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان. و برای قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان!
 
جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟!
 
شیخ نخودکی فرمود: نماز اول وقت «شاه کلید» است.

کسی طالب کسب فضایل اخلاقی و صفات پسندیده باشد باید راه خودسازی و تزکیه نفس را در پیش گیرد. براى خودسازى، عالمان و فقیهان، عرفا به تناسب دیدگاه هاى خود، راه هایى ارائه نموده اند، که همه در هدف اشتراک دارند و آن این که باید نَفْس تهذیب شود و سیر الى اللّه کند.

از دیدگاه امام خمینى (ره) اولین قدم براى تهذیب نفس، تفکر است، و تفکر عبارت است از آن که انسان لااقل در هرشبانه و روز مقدارى ـ حتى اگر کم باشد ـ فکر کند.[۱]
دومین قدم براى خود سازى ـ از دیدگاه امام ره ـ عزم و تصمیم انجام واجبات و ترک محرمات و جبران آن چه در گذشته از واجبات ترک شده است ،مى باشد.[۲]
امام در قدم هاى بعدى: مشارطه و مراقبه و محاسبه را پیشنهاد مى فرمایند. مشارطه آن است که در ابتداى هر روز با خود شرط کند و عهد و پیمان ببندد بر خلاف دستورهاى الهى و دین مقدس گام بر ندارد.

مراقبه، آن است که در تمام ساعات شبانه و روز مراقب و مواظب باشد بر خلاف شرط و پیمانى که بسته ,گام بر ندارد, چون یکى از نشانه هاى مؤمن این است که رعایت عهد و پیمان خود بنماید.
«وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ؛[مومنون/۸] و آنها که امانتها و عهد خود را رعایت مى ‏کنند»

محاسبه، آن است که در پایان هر روز بنشیند و حساب کند چقدر به عهد خود وفا کرده است. اگر دید کاملاًموفق بوده و انحراف و کوتاهى نداشته است، از این بابت خدا را شکر کند. در غیر این صورت غصه بخورد وناراحت شود و از خداوند عذر خواهى کند، چون خداوندِ بزرگ به همهء کارها و اعمالى که به صورت آشکار وپنهانى انجام مى گیرد، آگاهى دارد. فکر نکند اگر گاهى بر خلاف شرط و عهد خود عمل کند، خداوند اطلاع ندارد.

بعضى این را نیز اضافه مى کنند که اگر بر خلاف عهد خود گام برداشت، خود را سرزنش و ملامت نماید و براى خود جریمه بنویسد، مثلاً بگوید: اگر یک بار بر خلاف شرطم عمل کنم، یک روزیا چند روز روزه بگیرم، یا چند تومان به فقیر بدهم و یا فلان عمل خوب را براى رضاى خدا انجام بدهم.

همچنین انتخاب هم نشین خوب بسیار مناسب است. از طریق هم نشینی با شخصی که دارای فضائل است و سعی در تقلید رفتار او می توانیم خلق حسنه در خود ایجاد کنیم .و دارای فضائل گردیم.
علاوه بر اینکه باید سعی کنیم مدتی هرچند با سختی و تکلف الگوی رفتاری مورد نظر را در پیش گیریم که در این صورت آن رفتار در ما ملکه شده از آن پس بدون نیاز به یادآوری و مراقبت از ما بروز خواهد کرد.
البته تخلق به یک فضیلت امری تدریجی است و به مرور زمان در انسان تقویت میشود.

پی نوشتها:
[۱]. چهل حدیث، ص ۱.
[۲]. همان، ص .۷


حضرت فاطمه ی زهرا (س) از پدر گرامی خویش می پرسد: چه بلا و مصیبتی است برای زنان و مردانی که نماز را سبک می شمارند ؟ حضرت فرمود: هر کس نماز را سبک بشمارد دچار پانزده بلا می شود: شش بلا در دنیا و سه بلا هنگام مرگ و سه بلا در قبر و سه بلا و عقوبت هنگامی که از قبر بیرون می آید؛

 اما انچه که در دنیا به آن دچار می شود: 
« فالاولی، یرفع الله البرکه من عمره، و یرفع الله البرکه من رزقه و یمحوالله عزوجل سیماء الصالحین من وجهه و کل عمل یعمله لا یوجر علیه و لا یرتفع دعاؤه الی السماء و السادسه لیس له حظ فی دعاء الصالحین؛ 
پس اول آن که خداوند برکت از عمر او برمی دارد و برکت از رزق او دور می کند و خداوند عزوجل سیمای صالحان را از چهره اش می برد و هر عملی که انجام می دهد، اجری نمی یابد و دعایش به آسمان نمی رود و ششم آن که از دعای صالحان بهره ای نخواهد داشت. 

و اما آنچه که به هنگام مرگ به آن دچار می شود:
فاولهم انه یموت ذلیلا و الثانیه یموت جائعا و الثالثه یموت عطشا فلو سقی من أنهار الدنیا کلها لم یرو عطشه؛
پس اول آن که ذلیل می میرد و دوم این که گرسنه می میرد و سوم آن که تشنه می میرد، پس اگر از همه ی جوی های آب دنیا به او آب داده شود، عطش او رفع نمی شود. 

و آنچه که در قبر دچارش می شود:
فاولهن یوکل الله له ملکا یزعجه فی قبره و الثانیه یضیق علیه قبره و الثالثه تکون الظلمه فی قبره؛ 
پس اول این که خداوند در قبرش ملکی می گمارد که آزارش دهد و دوم این که قبرش بر او تنگ می گردد و سوم آن که در قبر او ظلمت و تاریکی حاکم می شود. 

و اما آنچه که در قیامت هنگام برخاستن از قبر به آن دچار می شود:

فاولهن ان یوکل الله به ملکا یسحبه علی وجهه و الخلایق ینظرون الیه و الثانیه یحاسب حسابا شدیدا و الثالثه لا ینظر الله الیه و لا یزکیه و له عذاب الیم؛ (بحارالانوار، ج 80، ص 17.)
پس اول آن که ملکی بر او می گمارد که او را با صورت بر زمین بکشد، در حالی که خلایق به او نگاه می کنند و دوم آن که بسیار سخت کارش محاسبه می شود و سوم آن که خداوند به او نظر رحمت نمی کند و پاکش نمی نماید و او را عذابی بزرگ خواهد بود. »

چگونه یک شخص بی نماز را به نماز دعوت کنیم؟

دوشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۳، ۰۷:۰۷ ب.ظ


دعوت به نماز، امر به معروفی است که ستون و اساس دین را هدف خود قرار داده است و برای انجام آن باید بدانید که: وقتی شما بر بالای یک بلندی ایستاده اید و منظره ای بسیار باشکوه می بینید، توصیف این منظره برای دوستان که در پایین ایستاده، او را مانند شما به وجد نمی آورد. باید دست او را بگیرید و بالا ببرید، تا او نیز ببیند و بعد می فهمد آنچه را که شما فهمیده بودید. بنابراین باید زاویه نگاه یک مومن نماز خوان را برای کسی که تارک نماز است، ایجاد کنید.

کسی که نماز نمی خواند، به جایگاه خود در هستی توجه ندارد و اگر سخنی از ایمان و خدا می گوید، بیش تر لقلقه زبانی اوست. و الا این شخص یا مرگ را پوسیده شدن و تمام شدن می داند، که با این نگاه پوچی به او هجوم می آورد و از زندگی ساقط می شود. یا اینکه حقیقت را می یابد و با دیدن زندگی جاودان، ترک نماز، در نظرش یک بلاهت محض خواهد بود.
البته می توان با زاویه دید محدود این انسان ها، همراه شد و سخنانی در حد خودشان گفت! از این کلام به شدت در سطح پایین که  خواص نماز در سلامت جسم را بیان کنید. تا اینکه اثرات نماز در آرامش معنوی و روحی را بشمارید.

اما حقیقت بسیار فراتر از این امور است. آیت الله دستغیب در ابتدای کتاب گناهان کبیره خود، مثال زیبایی دارند و آن اینکه فرض کنید در زمان قدیم با کاروانی عازم مسافرت هستید. در یکی از کاروانسراها، راهنمای کاروان را می بینید که بسیار نگران و شدیدا در جنب و جوش است. به این دلیل که تا منزل بعدی راه سختی در پیش دارید و باید حسابی خود را مهیا کنید و آب بردارید و ... حال شما چگونه خواهد شد؟ ایا بی تفاوت می نشینید و او را نگاه میکنید؟

حال ما در مسیر سیر به سمت قیامت قرار گرفته ایم و خواه ناخواه این مسیر را می پیماییم. راهنمای این کاروان کسی مانند امیرالمومنین(ع) است که می فرماید: «لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِینا؛[۱] اگر تمام پرده های غیب کنار روند، بر یقین من افزوده نمی شود.» و همین ایشان است که با آن همه عبادت و فضیلت، چنان در محراب می گرید و می نالد که تمام صورتش خیس شده و می گوید: «آهِ آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ وَحْشَةِ الطَّرِیقِ وَ عِظَمِ الْمَوْرِدِ؛[۲] آه آه از کمى توشه و دورى راه و درازى سفر و سختى ورودگاه، و ترس و وحشت راه‏.»
 چگونه می توان لحظه ای از این منظر ماجرا را نگریست و در غفلت به سر برد.

کتابهاى زیر در مورد نماز توصیه مى ‏شود.
راز نماز؛ محسن قرائتى
راز نماز؛ بى ‏آزار شیرازى
پرواز در ملکوت؛ امام خمینى(ره)
از ژرفاى نماز؛ سید على خامنه ‏اى
گفتار رمضان (طنطاوى )؛ ترجمه احمد آرام
این است نقش عبادات؛ محمد باقر صدر

پی نوشتها:
[۱]. ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۲۱۲.
[۲]. إرشاد القلوب إلى الصواب ج‏۲، ص ۲۱۸.

هفته وحدت ...

دوشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۳، ۰۷:۰۴ ب.ظ

درسی از آیه قرآن درباره مبارزه منفی

دوشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۳، ۰۷:۰۳ ب.ظ


دو سه نفر به جنگ تبوک نرفتند، پیغمبر اکرم (ص) به جنگ رفتند و هنگامی که برگشتند، اینها پرروئی کرده و هر سه نفر به استقبال ایشان آمدند، هنوز به آنها نرسیده بودند که حضرت به اصحاب فرمودند: کسی با اینها صحبت نکند، آنها جلو آمده و سلام کردند، پیغمبر (ص) جوابی دادند امّا دیگر با ایشان حرف نزدند، مسلمانان نیز با آنها حرف نزدند، مسلمانان به زنانشان خبر دادند که پیغمبر (ص) دستور ترک معاشرت با اینها را داده است. زنان و فرزندان نیز با آنها ترک معاشرت کردند. و به قدری زندگی بر آنان سخت شد که دیدند در شهر نمی‎توانند زندگی کنند، پس به بیابان رفتند و آنجا گریه‎‎ها و زاری‎ها کردند تا توبه‎شان قبول شد، پیغمبر به دنبال آنها فرستاد، وقتی آمدند آیه نازل شد که این آیه می‎‎گوید مبارزه منفی، بی‎اعتنائی با گناهکار بسیار مؤثر است می‎فرماید: 
«وَ عَلَى الثَّلاثَهِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَیْهِ».[سوره توبه: آیه 118] 
یعنی: پیامبر بگو مبارزه منفی بسیار مفید است، آن سه نفر را که تخلّف از جنگ کردند یاد کن که کارشان به اینجا رسید، و به قدری زندگی بر ایشان مشکل شد که نَفَس در سینه‎هایشان پیچید و آنان توبه کردند و خدا توبه آنها را قبول کرد. 

این آیه شریفه به ما می‎گوید: مبارزه منفی لازم است. لذا در روایات می‎خوانیم که به شراب خوار زن ندهید،‌ و از او زن نگیرید، و یا با رباخوار و فاسد معاشرت نکنید. مثلاً یک کاسب رباخوار را اگر همه بازار با او ترک معاشرت کردند، هیچ کس از او چیزی نخرد یا به او نفروشد، طولی نمی‎کشد که درب مغازه او بسته می‎شود. 

اگر مردم با انسان گنهکار رفت و آمد نکند، دست از گناهش بر‎می‎دارد. لذا خطاب شد به شعیب پیغمبر که ای شعیب! صد هزار نفر از قوم تو را هلاک می‎کنیم. 40 هزار نفر از آنان گنهکار هستند و شصت هزار نفر از آنان خوبند. 
گفت: خدایا بدها، گناهشان دامنگیرشان است؛ امّا خوبها چه کرده‎اند؟ 
خطاب شد: به این دلیل که بدها گناه کردند، و اینها نشسته و بی‎تفاوت هستند.(کافی جلد5 ص56 )

سبب غیبت امام زمان ، خود ما هستیم !

دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۴۴ ق.ظ

...

دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۳۳ ق.ظ


شبهه:
جدیدا یک نقل تاریخی بر سر زبان ها افتاده و در شبکه های اجتماعی هم شایع شده آنهم اینکه :

« جناب صعصعه بن صوحان بعد از واقعه عاشورا بر سر خود خنجر زده و خون جاری کرد ! »
میخواستم بپرسم این نقل صحیح است ؟؟لطفا اسناد و منابع آنرا بررسی نمائید.

پاسخ:
در پاسخ به این سوال چند نکته قابل توجه می باشد:

1. کسانی که این مطلب را بیان و نشر می دهند باید مدرک و سند قابل قبولی ارائه دهند که تا جایی که بررسی شد منبع معتبری ارائه نکرده اند.

2. بر فرض که چنین عملی توسط ایشان انجام شده باشد،اعمال غیر معصوم هیچگاه برای ما حجت شرعی نمی باشد.

3. اما نکته مهم و اصلی این است که طبق نقل برخی منابع تاریخی این صحابی بزرگوار قبل از واقعه عاشورا از دنیا رفته اند.بنابراین اصل این ادعا بی اساس خواهد بود.


برخی گفته اند: وی در روز جمل سی و شش هجری و در سپاه حضرت علی(علیه السلام) به شهادت رسید،(1) اما بنابر مشهور، در عهد معاویه در 56 هجری و یا در 60 هجری(2) در کوفه وفات یافته است.(3)

از باب نمونه متن دو منبع را بیان می کنیم:

و هو(صعصعة بن صوحان) ممن سیّره عثمان إلى الشام، و توفى أیام معاویة، و کان ثقة قلیل الحدیث.

أسد الغابة فى معرفة الصحابة، عز الدین بن الأثیر أبو الحسن على بن محمد الجزرى(م 630)، بیروت، دار الفکر، 1409/1989.ج‏2،ص:403

***
و قال الشعبیّ: کنت أتعلم منه الخطب. و روى عنه أیضا أبو إسحاق السبیعی، و المنهال بن عمرو، و عبد الله بن بریدة، و غیرهم. مات بالکوفة فی خلافة معاویة. و قیل(گفته شده) بعدها.
و ذکر العلائیّ فی أخبار زیاد أن المغیرة نفى صعصعة بأمر معاویة من الکوفة إلى الجزیرة، أو إلى البحرین. و قیل إلى جزیرة ابن کافان، فمات بها(در زمان معاویه در همان منطقه جزیره از دنیا رفت). 

الإصابة فى تمییز الصحابة، احمد بن على بن حجر العسقلانى (م 852)، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، ط الأولى، 1415/1995.ج‏3،ص:373.

***
نتیجه اینکه :
طبق نقل منابع تقریباً درگذشت صعصعة بن صوحان قبل از واقعه عاشورا مسلم و قطعی است یا حداقل مستندات قابل توجهی دارد،لذا این ادعا که این صحابی بزرگوار بعد از واقعه عاشورا بر سر خود خنجر زده و خون جاری کرد،ادعایی بی پایه و اساس بوده و ارزشی ندارد.


پی نوشتها:
1 ـ ابن سعد، طبقات الکبرى، ج 6، ص 244 / ابواسحاق ثقفى کوفى، الغارات، ج 2، ص 891.
2 ـ محمّدبن جریر طبرى، تاریخ الامم و الملوک، ج 11، ص 665.
3 ـ ابن سعد، طبقات الکبرى، ج 6، ص 244 / ابواسحاق ثقفى کوفى، الغارات، ج 2، ص 891.