طلبه مهدوی

ارباب ما معلم عیسی بن مریم است ...

طلبه مهدوی

ارباب ما معلم عیسی بن مریم است ...

قرآن در چه زمانی جمع آوری شده است؟

يكشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۵۹ ب.ظ


بحث از تاریخ قرآن کریم و کیفیت گردآوری و زمان آن، بحثی دامنه دار است و در این موضوع، کتاب ها و رساله های متعددی نگاشته شده است. در این جا فشرده ای از سخن را می آوریم:


گردآوری قرآن در زمان پیامبر(ص)


قرآن در زمان حیات پیامبر اعظم(ص) گردآوری شد و سوره ها و آیه هایش  به دستور او مرتب شد. دلیل بر این سخن، افزون بر شواهد تاریخی بسیار، سخن خود پیامبر خدا(ص) است که سوره حمد را به نام «فاتحه الکتاب» نامید و فرمود: نمازی جز با فاتحه الکتاب صحیح نیست.[۱]

از این جا روشن می شود که قرآن در زمان پیامبر (ص) گردآوری شده بود و سوره حمد هم در اول آن بود، اگر قرآن مجموعه سوره ها و آیات پراکنده بود، معنی نداشت که این سوره را فاتحه الکتاب نام گذارند.


شواهد تاریخی


حق این است که قرآن کریم در روزگار پیامبر(ص) جمع شده بود. شواهدی می آوریم که نشان می دهد قرآن در زمان پیامبر (ص) گردآوری شده و آنها را در کنار روایاتی که می گوید قرآن پس از رحلت پیامبر(ص) گردآوری شده قرار می دهیم و حقیقت را از خلال آنها در می یابیم.


۱. طبرانی و ابن عساکر از شعبی نقل می کنند که شش نفر در زمان پیامبر(ص) قرآن را گردآوری کردند: ابی بن کعب، زیدبن ثابت، معاذبن جبل، ابوالدرداء، سعد بن عبید و ابوزید. و نیز نقل می کنندکه مجمع بن جاریه قرآن را جمع کرد، مگر دو سوره از سوره های آن را.


۲. قتاده می گوید: از انس بن مالک پرسیدم: در زمان پیامبر(ص)، چه کسی قرآن را جمع کرد؟ گفت: چهار نفر که همه از انصار بودند: ابی بن کعب، معاذ بن جبل، زید بن ثابت و ابوزید.


۳. به نقل مسروق، عبدالله بن عمر گفت: من عبدالله بن مسعود را دوست دارم، چون از پیامبر خدا(ص) شنیدم می فرمود: قرآن را از چهار نفر بیاموزید: عبدالله بن مسعود، سالم، معاذ و ابی بن کعب.


۴. نسائی از عبدالله بن عمر نقل می کند که گفت: قرآن را گرد آوردم و هر شب یک بار آن را خواندم. خبر آن به پیامبر(ص) رسید، فرمود: آن را در طول ماه یکبار بخوان.


۵. از عثمان نقل شده است که هر گاه وحی نازل می شد، پیامبر سراغ کاتبان وحی می فرستاد و می فرمود: این آیه را در فلان سوره کنار آیات معینی قرار دهید.[۲]


۶. ابو عبدالله زنجانی مولف «تاریخ القرآن» نوشته است: بعضی از صحابه در زمان پیامبر(ص) اقدام به جمع آوری قرآن یا بخش هایی از آن کردند. اما مجموعه ای که همه قرآن را در زمان پیامبر گرد آورد، آن را پس از آن کامل ساختند.


۷. محمد بن اسحاق در «الفهرست» می گوید: گردآورندگان قرآن در عصر پیامبر(ص) عبارت بودند از: علی بن ابی طالب(ع)، سعد بن عبید، ابوالدرداء، معاذ بن جبل، ابوزید، ثابت بن زید، ابی بن کعب، عبید بن معاویه و زید بن ثابت.


۸. سیوطی در «الاتقان» از محمد بن کعب قُرظی نقل می کند: پنج نفری که قرآن را جمع کردند عبارتند از: معاذ بن جبل، عباده بن صامت، ابی بن کعب، ابوالدرداء و ابو ایوب انصاری.


۹. مولف«تاریخ قرآن» از ابن سیرین نقل می کند: چهار نفری که قرآن را جمع کردند عبارتند از: معاذ بن جبل، ابیّ، ابوزید یا ابوالدرداء، یا عثمان، یا او و تمیم داری.


۱۰. خوارزمی در کتاب«مناقب» از علی بن رباح نقل می کند که علی بن ابیطالب(ع) و ابیّ بن کعب قرآن کریم را در زمان پیامبر(ص) گردآوردند.


۱۱. در روایاتی که ابوبکر حضرمی از امام صادق(ع) نقل می کند، آمده است که پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود:«قرآن پشت رختخواب من است، در نوشته ها و حریر و کاغذها، آن را بگیرید و تباه نسازید، آنگونه که یهود، تورات را ضایع ساختند»[۳] علی(ع) هم رفت و آن را در قماش زردی جمع کرد و بر آن مهر زد.


۱۲. حدیث ثقلین دلیل آن است که جمع قرآن در زمان پیامبر اکرم(ص) انجام یافته بود و اگر این حدیث را بر آن چه ذکر کردیم بیفزاییم، شکی باقی نمی ماند که قرآن در عهد پیامبر(ص) گردآوری شده بود که فرمود: من در میان شما دو چیز نفیس باقی می گذارم. کتاب خدا و عترتم، آن چه که اگر به آن دو تمسک بجویید، هرگز گمراه نمی شوید و آن دو از هم جدا نمی شوند تا آن که کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.[۴]

این حدیث آشکارا ثابت می کند که قرآن در زمان پیامبر(ص) جمع آوری شده بود، اما این سخن که در سینه ها محفوظ بود، سخن نادرستی است و اگر این حدیث بر نگارش قرآن در زمان پیامبر(ص) دلالت نکند، حداقل دلالت دارد بر این که سوره های قرآن و جای آیات در زمان پیامبر(ص) منظم بود، هر چند که بر ورق هم نگاشته نباشد.


تعارض احادیث جمع قرآن بعد از پیامبر(ص) با نص قرآن


سوالی که می ماند این است که اگر براستی قرآن در زمان پیامبر(ص) گردآوری شده بود، پس چگونه برخی روایات می گوید که قرآن در عهد خلفا گردآوری شده است؟

پاسخ: این روایات، با نص خود قرآن تعارض دارد، چون بسیاری از آیات قرآن دلالت می کند که سوره ها حتی بین مشرکان مشهور و معروف بوده است. به علاوه نام «کتاب» بر قرآن کریم اطلاق شده است، اگر اجزای آن پراکنده بود، بر آن «کتاب» گفته نمی شد و کاربرد مجازی و بدون قرینه هم بی معناست.



ناسازگاری احادیث جمع قرآن پس از پیامبر(ص) با حکم عقل


عظمت قرآن و اهمیتی که پیامبر خدا(ص) و مسلمانان از جهات مختلف برای آن قائل بودند، به روشنی نشان می دهد که روایاتی که می گوید قرآن پس از رحلت پیامبر(ص) گردآوری شده نادرست است. اضافه بر این که قرآن، بزرگترین چیز نزد مسلمانان است و موجودیت و عظمتشان در حفظ و نگهداری آن خلاصه می شود و اساس نبوت را هم قرآن تشکیل می دهد. آیا احتمال می رود که شخصیتی همچون پیامبر(ص) اهمیتی به گردآوری و نگارش قرآن کریم ندهد؟ یا به کار دیگری بپردازد و از توضیح کیفیت تنظیم سوره ها و ایات غافل شود؟ قرآن معجزه جاویدان آن حضرت است و همگان به وسیله آن در طول اعصار و قرون تحدّی می شوند. با توجه به این نکته، بر پیامبر(ص) لازم بوده که برای نگهداری و حفظ قرآن بکوشد. چون ذهن و حافظه انسان هر چه قدر هم قوی باشد، در لا به لای حوادث زندگی نمی توان بر آنها اعتماد کرد.


قرآن به تدریج بر پیامبر(ص) نازل می شد  و آن حضرت گروهی را به نام «کاتبان وحی» معین کرده بود که آن را بنویسند. ابوعبدالله زنجانی در کتاب «تاریخ القرآن» در این مورد می نویسد: پیامبر(ص) نویسندگانی داشت که وحی را با خطّ معین که نسخ بود می نوشتند و ۴۳ نفر بودند و بیش از همه زید بن ثابت و علی بن ابی طالب(ع) می نوشتند و از روایات بر می آید که آن حضرت به نگارش قرآن اهمیت می داد.

سپس داستان مسلمان شدن عمر بن خطاب را نقل می کند که چگونه در خانه خواهرش سوره حدید(سبّح الله) و بخشی از سوره طه را مشاهده کرد. و در پایان می افزاید: همه این احادیث می رساند که مسلمانان به نگارش قرآن اهتمام می ورزیدند و همه قرآن در زمان پیامبر(ص) گردآوری شده بود.[۵]

بعضی از سوره های قرآن یا بخشی از یک سوره، نزد همه مسلمانان وجود داشت و این در روایات آمده است. از جمله روایت عباده بن صامت که می گوید: هر مهاجری که می آمد، پیامبر(ص) خدا او را به یکی از مسلمانان می سپرد تا قرآن کریم را به او بیاموزید. در روایت«کلیب» آمده است که: همراه علی(ع) بودم که صدای قرائت قرآن در مسجد بلند شد. علی(ع) فرمود: خوشا به حالشان!


گروهی قرآن را با صدای بلند می خواندند که دستور آمد قرآن را با صدایی آرام تر و آهسته تر بخوانند.


این دو حادثه نشان می دهد که مسلمانان به قرائت قرآن اهمیت می دادند. از این رو چگونه ممکن است گردآوری قرآن تا زمان ابوبکر به تاخیر افتد؟


نتیجه آن که نسبت دادن جمع قرآن کریم به زمان خلفا، توهمی است که با قرآن و سنت و عقل هم مخالف است و نمی توان جمع قرآن را به ابوبکر نسبت داد. جمع قرآن در زمان عثمان هم به معنای اجتماع مسلمین بر قرائت واحد است. بزرگانی از علمای اهل سنت به این حقیقت اقرار کرده اند، از جمله حارث محاسبی می گوید: مشهور آن است که عثمان قرآن را جمع کرده است و این درست نیست. عثمان مردم را بر قرائت واحد جمع کرد، چون قرائت دیگری هم رواج داشت.

اما این که گفته می شود علی(ع) قرآن را پس از رحلت پیامبر(ص) گردآوری کرد، به معنای نگارش قرآن طبق شان نزول است و تقدیم منسوخ بر ناسخ. این را علامه مجلسی در «بحارالانوار» و صاحب کتاب«تاریخ القرآن» هم می پذیرد. و اگر مساله جز این باشد، امام علی(ع) چگونه می تواند در چند روز، قرآن را گردآوری کند؟


[۱]. مسند احمد: ج۲، ص۴۲۸.

[۲]. البیان: ص۲۶-۲۷.

[۳]. تاریخ القرآن، ص۷و۸.

[۴]. این حدیث از احادیث متواتر بلکه بیش تر از حد تواتر است.

[۵]. تاریخ القرآن: ص۴۳، فصل۶.


معمولاً بیش تر مردم از مرگ مى‌‏ترسند و وحشت دارند. ریشه ترس را یکى از دو چیز تشکیل مى‌‏دهد:




۱ - بسیارى از مردم مرگ را به معناى فنا و نیستى و نابودى تفسیر مى‌‏کنند. بدیهى است که انسان از فنا و نیستى وحشت دارد. اگر انسان مرگ را به این معنا تفسیر کند، حتماً از آن گریزان خواهد بود. از این رو حتى در بهترین حالات زندگى، فکر مرگ، شهد زندگى را در کام او زهر مى‌‏کند و همیشه از این نظر نگران است.



۲ - افرادى که مرگ را پایان زندگى نمى‌‏دانند، ولى به خاطر اعمال ناپسند و کارهاى خلاف خود از مرگ مى‌‏ترسند و از آن وحشت دارند، زیرا مرگ را آغاز رسیدن به نتایج شوم اعمال خود مى‌‏بینند. بنابراین براى فرار از محاسبه الهى و کیفر اعمال میل دارند هر چه بیش تر مرگ را عقب بیندازند. [۱] در نتیجه اگر انسان ایمان به جهان آخرت داشته باشد و از اعمال زشت و معاصى دورى کند و وظایف دینى را انجام دهد و اگر مرتکب گناه شد، توبه کند و روحش را از آلودگى گناه پاک نماید، ترس و وحشت از مردن نخواهد داشت. کسى خدمت پیامبر (ص) عرض کرد: چرا مرگ را دوست ندارم؟ فرمود: آیا ثروت دارى؟ عرض کرد: آرى، فرمود: چیزى از آن را پیش از خود فرستاده‏اى است؟ عرض کرد: نه، فرمود: به همین دلیل است که مرگ را دوست ندارى (یعنى نامه اعمالت خالى از حسنات است). [۲]



کسى از ابوذر پرسید: چرا از مرگ متنفریم؟ جواب داد: براى این که دنیا را آباد کرده‌‏اید، و آخرت تان را ویران. طبیعى است که دوست ندارید از نقطه آباد به نقطه ویران منتقل شوید. [۳] بنابراین راه وحشت نداشتن از مرگ این است که انسان معتقد باشد که مرگ پا نهادن به یک جهان وسیع است و به هیچ وجه پایان زندگى نیست. از سوى دیگر به وظایف شرعى خود عمل کند و به رحمت واسعه امیدوار باشد. خدا را نسبت به بنده خود مهربان تر از مادر به فرزندش بداند. متوجه این مسئله باشد که همه از او بیم و بازگشت مان به سوى او است و او مطمئناً آفریده خود را دوست دارد.


در این صورت نه تنها از مرگ نمى‌‏ترسد، بلکه آن را دوست خواهد داشت و به آن عشق ورزید.



امیرمؤمنان (ع) فرمود: «به خدا سوگند! فرزند ابى طالب علاقه‏‌اش به مرگ بیش تر است از کودک شیرخوار به پستان مادر». [۳] امام سجاد (ع) فرمود: «مرگ براى مؤمنان مانند کندن لباس چرکین و پرحشرات است، و گشودن غل و زنجیرهاى سنگین، و تبدیل آن به فاخرترین لباس‏ها و خوش‏ترین عطرها و راهوارترین مرکب‏ها و مناسب‏ترین منزل‏ها». [۴] امام حسین (ع) در کربلا هنگام شدت گرفتن جنگ در باره حقیقت مرگ به اصحاب خود فرمود: «شکیبایى کنید اى فرزندان مردان بزرگوار، مرگ تنها پلى است که شما را از ناراحتى‌‏ها و رنج‏ها به باغ‏هاى وسیع بهشت و نعمت‏هاى جاودان منتقل مى‌‏کند. کدام یک از شما از انتقال یافتن از زندان به قصر ناراحتید؟ اما نسبت به دشمن شما همانند این است که شخصى را از قصدى به زندان و عذاب منتقل کنند. پدرم از رسول خدا (ص) نقل فرمود: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است . مرگ پل آن‏ها به باغ‏هاى بهشت و پل این‏ها به جهنم است» [۵]


پس انسان مؤمن با امید رحمت بى پایان و توجه به مهربانى و لطف خداوند و انجام وظایف و تکالیف شرعى خود و ترک محرمات و توبه و بازگشتن به سوى پروردگار مى‏تواند در مورد مرگ چنان بیندیشد که نه تنها از آن نترسد، بلکه مشتاق آن گردد، چرا که در آن جا با رسول خدا (ص) و ائمه اطهار(ع) همنشین شده و از نعمت‏هایى که در تصور نمى‌‏گنجد، بهره‌‏مند خواهد شد. کسانی که با دیدگاه الهی، مرگ را گذرگاه حیات ابدی و باز شدن دفتر زندگی نوینی می‌دانند و باورشان این است که رحمت و مغفرت خداوند بی‌پایان است، به لطف و رحمتش امیدوار می‌گردند و هراسی از مرگ ندارد، چه آن که هر چقدر گناهان آنان بزرگ و زیاد باشد، با رحمت نامحدود خداوند قابل مقایسه نیست، پس با آب توبه آثار گناهان را شستشو می‌دهند و با بیم و امید زندگی می‌کنند، زیرا توبه کننده «محبوب» خداست.

قرآن کریم می‌فرماید:

«انّ الله یحب التوابین»[۶]. کسی که دوستدارش خداوند است، چه غم‌ دارد و از چی هراس داشته باشد، در حالی که همه چیز از بهشت و جهنم، دنیا و آخرت در اختیار و تحت فرمان دوستش است؟!


[۱]. تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۳۵۸.

[۲]. همان، ج ۲۴، ص ۱۲۳.

[۳]. نهج البلاغه، خطبه ۵.

[۴]. تفسیر نمونه، ج ۲۲، ص ۲۶۲.

[۵]. همان، ص ۲۶۳.

[۶]. بقره(۲) آیه ۲۲۲.

چرا خدا بعضی از انسان ها را بدبخت آفریده؟

شنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۰۹ ق.ظ

جواب این سوال در تعریف بدبختی و بیچارگی است. واقعا بدبختی چیست؟


کسی که معاد را باور کرده و زندگی خود را منحصر به این دنیا نکرده و حیات اصلی را در عالمی دیگر می داند، چه چیزی را بدبختی می داند؟


وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ؛(عنکبوت/۶۴) زندگانى این دنیا چیزى جز لهو و لعب نیست. اگر بدانند، سراى آخرت سراى زندگانى است.


کسی که دنیا را مزرعه آخرت می داند، به نیکی دریافته که این دنیا، محل آسایش و استراحت نیست. بلکه میدانی برای عمل و تلاش است.

 فرض کنید که مسابقه ای برگزار شده، و شرکت کنندگان باید مسیری بیست کیلومتری را بدوند، یک نفر با رنج و زحمت زیاد با سرعت به سمت انتهای مسیر می شتابد. در راه می بیند که یک عده نشسته اند و مشغول خوردن غذا هستند، عده دیگری نشسته اند و با یکدیگر گفتگو می کنند و ... آیا این دونده، هرگز خود را بدبخت و بیچاره می خواند؟ یا مسرور است که متوجه بهترین عمل شده و مشغول انجام آن است؟


با این نگاه آنچه در ابتدا اسم بدبختی به آن داده ایم، بستری برای رشد و تعالی می شود، تا آنجا که بدترین محیط  ها، عالی ترین ثمرات را به بار می نشاند:

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لی‏ عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنی‏ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنی‏ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ؛ (تحریم/۱۱) و نیز خداى تعالى براى کسانى که ایمان آوردند مثلى مى‌‏زند و آن داستان همسر فرعون است که گفت: پروردگارا نزد خودت برایم خانه‌‏اى در بهشت بنا کن و مرا از فرعون و عمل او نجات بده و از مردم ستمکار برهان.


 و خدای تعالی نیز بندگان را متفاوت آفریده و هر کدام از آنها را به شکلی مورد آزمایش و امتحان قرار می دهد:

در حدیثی قدسی از قول خدای تعالی آمده است: بعضى را کور و بعضى را بینا، بعضى را کوتاه قد و برخى را بلند قد، بعضى را زیبا و بعضى را زشت، بعضى را عالم و برخى را جاهل، بعضى را فقیر و بعضى را غنى کردم، بعضى را مطیع و برخى را عاصى، برخى را بیمار و عده‏اى را سالم، بعضى را زمین ‏گیر و برخى بدون عیب هستند.  

همه این کارها لازمه خلقت بود. براى این که آن شخص سالم و بى ‏عیب به آن شخص معیوب نگاه کند و به خاطر سلامتى‌‏اش به من شکر و حمد بگوید. و یا آن که عیب‏دار است به شخص سالم نگاه کند به من متوسل شود تا به او هم سلامتى بدهم. و همچنین به بلاى من صبر کند تا به او پاداش خوب بدهم. یا این که شخص غنى به فقیر نگاه کند به خاطر ثروتى که به وى داده‏ام به من حمد نماید، و یا شخص فقیر با دیدن شخص غنى از من ثروت بخواهد و یا این که مؤمن به کافر نگاه کند به خاطر هدایتى که داده‌‏ام به من حمد و سپاس گوید... (الجواهر السنیة-کلیات حدیث قدسى  ص ۱۸.)

راز خلقت و هدف از آفرینش انسان چیست؟

شنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۰۶ ق.ظ


فلسفه آفرینش انسان، در فلسفه عمومی خلقت همه موجودات تعریف شده است. این دو ماهیتی جدای از هم ندارند. باید دید که هدف خداوند از آفرینش همه موجودات چیست تا آن گاه فلسفه آفرینش انسان و هدف اصلی آن برای ما روشن گردد.

تصور ما از انجام کارها، معمولا به دست آوردن سود یا رفع یک نیاز است؛ زیرا ما انسان ها موجوداتی محدود و ناقص هستیم و همواره اعمال ما به یکی از این دو امر برمی گردد؛ اما خداوند، هیچ نقصی ندارد تا با افعالش، قصد رفع آن را داشته باشد. خدا فاقد هیچ کمالی نیست تا به کمال رسیدن برای او متصور باشد؛ بلکه خدایی او اقتضای آفرینش دارد؛ زیرا «آفریدن» به معنای ایجاد کردن است. هر وجودی، خیر است و لازمه فیاض (بخشنده) بودن خداوند، عطا کردن او است. خداوند در قرآن می فرماید:

«و ما کان عطاء ربک محظورا؛[۱] عطای پروردگارت منع نشده است».

هر چیزی که اقتضای وجود و هستی داشته یا امکان وجود داشتن آن باشد، فیض وجود از خدا دریافت می کند. خداوند بخل در وجود و هستی دادن ندارد تا موجودی که امکان وجود آن است، وجود را دریافت نکند.

جهان هستی با تمام نظم و زیبایی هایش نمادی از لطف، مهربانی، علم، قدرت و حکمت خداست؛ به طوری که بدون آفرینش، صفات جمال و جلال خدا مخفی و پنهان می ماند.

هر «بود»ی، «نمود»ی دارد. نمی شود خدا فیاض باشد، اما فیضی نداشته باشد. همان گونه که نمی تواند نور باشد. اما روشنایی نداشته باشد و رحمت باشد، اما بخشش نداشته باشد. بنابراین، از همین جا می توان نتیجه گرفت که خلقت جهان و از جمله انسان، نتیجه صفات خداوند است.

خداوند فیض و بخشش دارد و لازمه آن این است که هر چه امکان وجود دارد، فیض و هستی خداوند را دریافت کند. چون قابلیت وجود برای جهان هستی بود، خداوند آن را آفرید. بنابراین، جهان هستی نشان دهنده و نتیجه صفات خداوند است . از این رو، خلقت جهان هستی با تمامی نظم و زیباییش، جلوه گر جلال و جمال خداست.

خداوند از آن جا که "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بی نهایت دارد، جهان و انسان را آفریده است. لازمه این صفات آن است که اولا، جهان را بیافریند. ثانیا، خلقت او بهترین و کامل‏ترین آفرینش باشد. در مجموعه هستی اگر وجود مخلوقی، زیبایی و کمال آفرینش مجموعه عالم را افزایش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق کند؛ زیرا عدم خلقت آن موجود، ناشی از عدم اطلاع و آگاهی از زیبایی آن است، یا در اثر ضعف و ناتوانی از خلقت آن است.

چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بی نهایت، باز آن زیبایی را خلق نکند، ناشی از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگی است و خدا از بخل، منزه است. "جود" و رحمت و بخشندگی او بی نهایت است. پس جهانی که خدا خلق می کند، باید کامل‏ترین صورت ممکن را داشته باشد. هر چه امکان تحقق دارد، از طرف خداوند فیض وجود دریافت می کند. هدف نهایی تک تک موجودات و مجموعه عالم هستی، اعم از دنیا و آخرت، همین است.


در حقیقت، غایت و هدف افعال الهی همان خود اوست . خداوند چون خداست، می‌آفریند. آفرینش، لازمه خدایی اوست؛ زیرا وجود بهتر و ارزشمند تر از عدم است. خداوند این فیض را از عام دریغ نمی نماید؛ در عین حال، آفرینش خداوند هم بر اساس صفات حکمت و علم او در نهایت اتقان و استحکام و هدف مندی است . همچنین مسیری معین برای موجودات آن تعبیه شده است . سرانجامی دقیق و محاسبه ای کامل در برابر رفتارها و کنش های اختیاری موجودات مختار، در نظر گرفته شده است.

بر این اساس، آخرت و معاد هم در همین جهت، ضرورت وجود می یابد؛ چون به شکوه بیش از پیش این مجموعه و عادلانه بودن ساختار عالم کمک می کند. این امر همخوان با روح جاودانگی طلب انسان است و بستر رسیدن به کمالات وجودی انسان را که برترین مخلوق خداوند است، مهیا می سازد.


البته این موضوع از منظر غایت فاعل و هدفی است که علت ایجاد عالم در آفرینش دارد. در کنار این امر، این عالم و خود مخلوق خداوند هم به نوعی دارای هدف و مقصدی است که در مسیر حرکت خود در نهایت به آن منتهی می گردد.

در پایان، برای درک حقیقت هدف خداوند تذکر این نکته ضروری است که ما دو هدف داریم: یکی هدف فعل و دیگری هدف فاعل. بین این دو تفاوت وجود دارد. به این مثال توجه نمایید:

صنعتگری موتوری را می سازد که قادر به حرکت با سرعت ۸۰۰ کیلومتر در ساعت است. هدف این موتور که فعل صنعتگر است، رسیدن به سرعت مورد نظر است. اما هدف اصلی سازنده موتور، نشان دادن توانمندی خود یا رسیدن به شهرت و مانند آن است. با این توضیح باید گفت که فارغ از هدف خداوند در خلقت عالم و اقتضای ذات و صفاتش، این عالم هم مسیر و مقصدی را در پیش دارد که هدف آن به شمار می رود. این هدف، تکامل انسان و رسیدن به غایت نهایی ذات انسانی اوست.

در آیات قرآن آزمایش [۲] و عبادت[۳] به عنوان علّت آفرینش انسان شناخته شده است. در عین حال، آفرینش بسیاری از مظاهر خلقت مانند آنچه در زمین است، برای او تعریف شده است.[۴] از این امر می توان نتیجه گرفت که غایت حکیمانه ای که خداوند در مسیر خلقت عالم در نظر گرفته، تکامل انسان و رسیدن او به درجات والای وجودی و در نهایت، بهره مندی او از این کمالات و رشد و پیشرفت آدمی است.



[۱]. اسراء (۱۷) آیه‏ ۲۰.

[۲]. ملک (۶۷) آیه ۲.

[۳]. ذاریات (۵۱) آیه ۵۶.

[۴]. بقره (۲) آیه ۲۹.


سوال:

برخی ها در اعتراض به برگزاری مجالس دعا برای تعجیل در امر ظهور امام زمان(عج) می گویند امام زمان (عج) از ما عمل می خواهد نه دعا! به این افراد چه پاسخی باید داد؟


پاسخ:

دلیل واکنش بسیاری از افراد در قبال دعا برای فرج امام زمان(عج) ناشی از این مطلب است که به اثرات و برکات دعا توجهی ندارند، درست است امام زمان(عج) از ما عمل کردن به وظایف را می خواهند، ولی با توجه به آثار و برکات دعا،به این نتیجه خواهیم رسید که اگر دعای ما حقیقی باشد و از صمیم قلب برای آمدن یوسف زهرا(سلام الله علیهما) دعا کنیم، این دعا خود عاملی خواهد بود برای عمل کردن به وظایف.


چرا که:

۱. دعا نشان‏گر علاقه و محبت مسلمانان به امام زمان(عج) است. اگر چه دوستى‏ تمام ائمه معصومین ‏علیهم‏ السلام بخشى ‏از ایمان و شرط قبولى ‏اعمال است، در عین حال دعا کردن در حق امام زمان(عج) موجب ازدیاد محبت آن حضرت در دل و در نتیجه موجب تقویت ایمان مى‏ گردد و تقویت ایمان هم در عمل به وظایف ظهور می یابد.

۲. دعا اظهار تجدید عهد و پیمان با آن حضرت است و محتواى ‏پیمان با آن حضرت را دین دارى، شریعت محورى ‏و تصمیم قلبى ‏بر اطاعت امر امام‏ علیه‏ السلام و یارى‏ رساندن او با نثار جان و مال تشکیل مى‏ دهد.

تجدید بیعت با آن حضرت علیه‏السلام کارى است که بعد از هر نماز از نمازهاى پنجگانه یا در هر روز و یا در هر جمعه انجام آن مستحب است. هر روز بعد از نماز صبح، دعاهایى‏که مربوط به وجود مبارک امام عصر(عج) است، خوانده شود، بسیار مفید و مؤثر خواهد بود.

دعاى ‏شریف «اللهم بلغ مولاى ‏صاحب الزمان صلوات الله علیه عن جمیع المؤمنین...» و نیز «دعاى‏ عهد» شاهدى‏ براى ‏این سخن است.

۳. دعا سبب زنده نگه داشتن یاد امام غایب در دل منتظران مى‏ گردد. یاد امام زمان(عج) توجه به ارزش هاى‏ دین و اصول اخلاقى را در دل‏ها زنده مى‏ کند و غفلت از یاد امام، یکى ‏از دلایل عمده پژمردگى ‏و سستى ‏ارزش هاى الهى ‏و انسانى ‏در جوامع اسلامى است.

آری کسى ‏که سلامتى ‏امام زمانش برایش مهم است و برای ظهورش دعا می کند، مسلماً آزردن آن حضرت برایش سخت است؛ در نتیجه دعا براى ‏سلامتى و فرج ‏آن حضرت، انسان را به انجام کارهایى‏ وا مى‏ دارد که موجب خشنودى ‏آن حضرت و در نتیجه سبب رسیدن به مقام رضوان الهى ‏مى ‏گردد.


بنابراین دعا برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) نه تنها خرافات نمی باشد،بلکه عاملی خواهد بود برای عمل کردن به آنچه مورد رضایت آنحضرت بوده و سبب خوشحالی قلب عزیز دل زهرا می باشد.

فلسفه رنجها و بلاها و مشکلات چیست؟

پنجشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۰۰ ق.ظ

این بلاها ومشکلات فلسفه هاى گوناگونى دارد که به مهمترین آنها اشاره مى کنیم:
 

۱. بیدار کردن انسان از خواب غفلت

اگر این مشکلات نبود، غالب مردم در خواب غفلت عمیق فرو رفته، و خدا و دین و پرستش و بندگى را فراموش مى کردند، و از این ناحیه ضربه مهمّ و مهلکى مى خوردند.[۱] با این همه مشکلات باز هم افراد زیادى غافلند، اگر این مشکلات نبود غفلت تا کجا پیشروى مى کرد؟

آدمى هنگامى که دورنماى زیباى زندگى بعضى از مردم را مى بیند، تصوّر مى کند که آنان غرق در نعمت و آسایش و آرامش هستند، و هیچ مشکلى ندارند. امّا هنگامى که وارد زندگى آنها مى شود، شاهد مشکلات متعدّدى مى گردد، که حاضر نیست آن زندگى به ظاهر زیبا را در مقابل آن مشکلات بدست آورد. به داستان زیر توجّه کنید:

شخص فقیرى همسایه ثروتمندى بود، که تمام امکانات یک زندگى مرفه را در اختیار داشت. این شخص که دورنماى زندگى همسایه اش را مى دید، و از مشکلات او خبر نداشت، همواره افسوس چنان زندگى را مى خورد. تا اینکه روزى به مناسبتى او را براى ضیافت شام دعوت کردند. شخص فقیر، که منتظر چنین دعوتى بود براى زمان موعود لحظه شمارى مى کرد. شب موعود فرا رسید. زنگ خانه همسایه را زد، در باز شد، وارد حیاط شد. عجب حیاط بزرگ و با صفایى. انواع درختان و گلها حیاط همسایه را همچون بهشت مصفّا کرده بود. در حالى که با حسرت به گلها و گیاهان و درختان و ماشینهاى متعدّدى که در حیاط پارک شده بود نگاه مى کرد، به سمت سالن غذاخورى هدایت شد. میز و صندلى هاى بسیار شیک و زیبا، در یک سالن بزرگ با دکورهاى قشنگ و متعدّد، و انواع غذاهاى خوشمزه که نام بعضى از آنها را نمى دانست، و برخى از آنها را براى اوّلین بار مى دید روى میز غذاخورى چیده شده بود. میهمانهاى دیگر نیز آمدند. هنگام غذا خوردن رسید. دستور داده شد غذاى مخصوص صاحب خانه را بیاورند. او که از این همه غذا مات و مبهوت شده بود، منتظر بود که غذاى مخصوص چیست؟ ناگهان مشاهده کرد که ظرف حاوى تکه نان نیمه سوخته اى را جلوى صاحب خانه نهادند! آرى اشتباه نمى کرد. صاحب خانه بخاطر مرض قند و مشکل دیابت، از آن همه غذاى متنوع و خوشمزه محروم بود، و فقط مى توانست آنها را نگاه کند و حسرت ببرد، و باید به همان نان نیم سوخته قناعت کند. هنوز نان نیم سوخته اش را نخورده بود که هنگام تزریق انسولین فرا رسید، او را براى تزریق انسولین بردند! شخص فقیر که این درد بى درمان و آن صحنه دردآور را دید، خداوند را بر نعمت سلامتى اش شکر کرد، و دیگر هرگز افسوس زندگى همسایه اش را نخورد. زیرا او حتّى براى یک روز حاضر نبود سلامتى اش را در مقابل تمام آن زندگى مرفّه معاوضه کند.

نتیجه اینکه زندگى بدون مشکل وجود ندارد، و انسان نباید به دنبال چنین زندگى باشد، بلکه با قبول این حقیقت که (لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنسَانَ فِى کَبَد) باید خود را با مشکلات تطبیق دهد، و راه مقابله با آنها را فرا گیرد، تا بر ناملایمات غلبه کند.

«تهامى» یکى از شعراى زبردست عرب، که مرحوم علامه امینى(رحمه الله) از اشعار او در کتاب «شهداء الفضیله» استفاده کرده، شعرى دارد که شعر او به عنوان بهترین مرثیه انتخاب شده است.

این شاعر توانا و با ذوق، فرزند رشیدى داشت که او را در ایّام جوانى از دست داد.

شاعر مورد بحث که علاقه فوق العاده اى به جوانش داشت و در مرگ او مى سوخت، تمام استعدادش را بسیج کرد و بهترین مرثیه را در سوگ فرزندش سرود. مرثیّه او با این بیت آغاز مى شود:

 

حکم المنیة فى البریة جارى *** ما هذه الدنیا بدار قرارى

طبعت على کدر وانت تریدها *** صفواً على الاقدار و الاقذار...


حکم مرگ درباره همه مردم بدون استثنا جارى است، و این دنیا جاى قرار و آرامش نیست. طبیعت دنیا کدورت و زحمت و سختى است، چطور شما انتظار دارید که صاف و با صفا باشد.

آن کس که در دنیا به دنبال زندگى بى رنج و زحمت و سختى مى گردد، بسان کسى است که به درون استخر پر از آب رفته، و در زیر آبها به دنبال آتش مى گردد.

این شاعر دلسوخته در حقیقت همان آیه شریفه را در قالب شعر ریخته است.

نتیجه اینکه زندگى دنیا آمیخته با سختیها و مشکلات است، و انسان نباید به دنبال زندگى عارى از رنج و زحمت باشد، بلکه باید با مشکلات کنار آید و راه مبارزه با آنها را فرا گیرد، و مشکلات او را از خواب غفلت بیدار کند.

 

۲. تقویت روح و جسم انسان

انسانهاى راحت طلب و نازپرورده در دنیا و آخرت به جایى نمى رسند.

به قول شاعر:

نازپرورده تنعّم نبرد راه به دوست *** عاشقى شیوه رندان بلاکش باشد

ولى آنان که در زیر کوه مشکلات پرورش یافته اند به جایى مى رسند. بدین جهت مولاى متقیان فرمود: «آگاه باشید! درختان بیابانى، چوبشان سخت تر، امّا درختان کناره جویبار را پوست نازک تر است. درختان بیابانى که با باران سیراب مى شوند آتش چوبشان شعلهورتر و پردوام تر است».[۲]

۳. مشکلات خود ساخته

بسیارى از مشکلات و ناملایماتى که گرفتار آن هستیم ساخته و پرداخته خود ماست. قرآن مجید در آیه ۷۹ سوره نساء در این رابطه مى فرماید:
«مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَة فَمِنَ اللهِ وَمَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَة فَمِنْ نَفْسِکَ؛ (آرى!) آنچه از نیکیها به تو مى رسد، از طرف خداست؛ و آنچه از بدى به تو مى رسد، از سوى خود توست».

از آنجا که مقدّمات و زمینه هاى خوبیها را پروردگار فراهم مى کند، بدین جهت خداوند نیکیها را به خود اسناد مى دهد. و چون مشکلات و سختیها بر اثر سوء اختیار خود ماست، و لهذا آنها را به خود ما نسبت مى دهد. مثلا انسانى که بدون مطالعه کافى، و بى آنکه با کسى مشورت نماید، کار و کسبى فراهم مى کند و پس از مدّتى بر اثر کم تجربگى، و ناآگاهى به فنون کار ورشکست مى شود، و فریاد اعتراضش گوش فلک را کر مى کند، مشکل این شخص از سوء تدبیر و اندیشه خود او نشأت گرفته است، و لذا نباید جز خویشتن کسى را ملامت کند.

یکى از بلاهاى دامنگیر بشر، مخصوصاً در مناطق زلزله خیز، مشکلات و خسارات ناشى از زلزله است. زلزله اى که چند سال پیش در بم آمد متأسّفانه ۴۰ هزار کشته بر جاى گذاشت، و هنوز پس از چندین سال آثار آن از بین نرفته است، امّا مشابه همان زلزله بلکه با شدّت بیشتر در کشور ژاپن به وقوع پیوست، ولى تلفات آن از انگشتان دست تجاوز نمى کرد. چرا؟ بخاطر اینکه آنها پیش بینى چنین حوادثى را مى کنند، و بر اساس آن ساختمانهاى مستحکمى مى سازند، که در برابر زلزله مقاوم هستند. اگر در کشور ما، بودجه این همه سمینارها و مسافرتهاى خارجى و مانند آن، که بسیارى از آنها غیرضروى است، صرف بناها و استحکام ساختمانها گردد، بدون شک شاهد این همه تلفات جانى و مالى زلزله هاى مختلف نخواهیم بود. راستى زلزله تهران که هر از چندى پیرامون آن سخن گفته مى شود، اگر بوقوع بپیوندد، چه فاجعه عظیمى رخ خواهد داد؟

نتیجه اینکه برخى از بلایا و مشکلات قابل پیشگیرى است، امّا با سوء تدبیر خود ما بوقوع مى پیوندد.

 
۴. نتیجه گناهان

به شهادت قرآن مجید، و حوادث تاریخى و تجربیّات عینى، بخشى از مشکلات و رنجها و بلایا، نتیجه گناهان و معصیتهاست، که در همین دنیا دامنگیر ما مى شود. به چند نمونه از آیات قرآن مجید که دلالت بر این مطلب دارد توجّه فرمایید:

الف) در آیه شریفه ۳۰ سوره شورى مى خوانیم:
«وَمَا أَصَابَکُمْ مِّنْ مُّصِیبَة فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَنْ کَثِیر؛ هر مصیبتى به شما مى رسد بخاطر اعمالى است که انجام داده اید، و بسیارى را نیز عفو مى کند!».

طبق آیه فوق، خداوند متعال در دنیا تنها مجازات برخى از گناهان را دامنگیر ما مى کند، نه همه آن را.

ب) در آیه ۳۶ سوره روم نیز آمده است:

«وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذَا هُمْ یَقْنَطُونَ؛ و هنگامى که رحمتى به مردم بچشانیم، از آن خوشحال مى شوند؛ و هر گاه رنج و مصیبتى بخاطر اعمالى که انجام داده اند به آنان برسد، ناگهان مأیوس مى شوند!».

هنگامى که حادثه اى براى انسان رخ مى دهد، باید به گذشته اش برگردد و افکار و اعمال و کردار خود را به مطالعه بنشیند که با کنکاش در گذشته غالباً سرنخ هایى یافته، و متوجّه مى شود که فلان کار خطا را مرتکب شده و در نتیجه گرفتار فلان مشکل گردیده است.

ج) خداوند متعال در آیه ۴۹ سوره مبارکه مائده مى فرماید:

«فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا یُرِیدُ اللهُ أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ؛ و اگر آنها (از حکم و داورى تو)، روى گردانند، بدان که خداوند مى خواهد آنان را به خاطر پاره اى از گناهانشان مجازات کند و بسیارى از مردم فاسقند».

این مجازاتها که نتیجه گناهان انسان است گاه به صورت بلایاى طبیعى، گاه به شکل سلب توفیق، گاه در چهره قساوت قلب، و گاه به اَشکال دیگر جلوه مى نماید. برخى از زوّار خانه خدا را مشاهده کردم که علیرغم اینکه سفر اوّل آنها بود از زیارت کعبه مقدّس هیچ لذّتى نمى بردند، و این سفر معنوى کمترین تأثیر و تغییرى در آنها ایجاد نکرده بود! چرا که گذشته آنها پرونده سیاهى را تشکیل داده بود که حاصل آن سلب توفیق و قساوت قلب بود.

 

۵. بازگشت بسوى خدا

خداوند براى اینکه بندگانش را به در خانه اش آورد، و به آنها محبّت کند، و رحمتش را شامل حالشان گرداند، گاه آنان را مبتلا به مشکلاتى مى کند.

در آیه شریفه ۹۴ سوره اعراف مى خوانیم:

«وَمَا أَرْسَلْنَا فِى قَرْیَة مِّنْ نَّبِىّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ؛ و ما در هیچ شهر و آبادى پیامبرى نفرستادیم مگر اینکه اهل آن را به ناراحتیها و خسارتها گرفتار ساختیم; شاید (به خود آیند و بسوى خدا) باز گردند و تضرّع کنند!».

و این در حقیقت همان قاعده لطف است که در علم کلام و اصول عقاید به آن استدلال مى شود. یعنى خداوند متعال زمینه هاى هدایت مردم را سمت صراط مستقیم فراهم مى سازد و مقدّمات آن را فراهم مى گرداند.

در روایات اسلامى آمده است که در آستانه قیام امام زمان(عجّل الله تعالى فرجه الشریف) مردم گرفتار مشکلات عظیم و مهمّى مى شوند، به گونه اى که دستشان از همه جا کوتاه، و امیدشان از همه جا قطع مى گردد.[۳] تا مردم بدانند عالَم اسباب عالَم کوچکى است، و مهم، مسبّب الاسباب است. اگر او اراده کند مقتدرترین دولتهاى عالم علیرغم همه پیشرفتى که در صنعت و دیگر زمینه ها داشته، در مقابل طوفان کاترینا و ریتا عاجز و ناتوان خواهد شد. به گونه اى که گویا همانند انسان هاى ما قبل تاریخ در برابر چنین حادثه اى بى دفاع است. آرى! خداوند متعال براى اینکه بشر را به آغوش خود باز گرداند، او را دچار بلاها مى کند.

 

۶. بلایا براى آزمایش

در حال عادى هر کس ادّعایى دارد. به عنوان مثال مى گوید: «اگر جنگ بود جان و مالم را فدا مى کردم». امّا هنگامى که جنگ هشت ساله رخ داد جوانان مخلص و فداکار از مدّعیان توخالى جدا شدند. کسانى که قادر بر حضور در جبهه نبودند، از دریغ مال و ثروت خویش دریغ نکردند، هر چند مدّعیانى بودند که در این جهت نیز رو سیاه شدند. شاعر گوید:

خوش بود گر محک تجربه آید به میان *** تا سیه روى شود هر که در او غش باشد

این مطلب در آیه شریفه ۱۵۵ سوره بقره نیز آمده است. توجّه کنید:

«وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَىْء مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْص مِنْ الاَْمْوَالِ وَالاَْنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرْ الصَّابِرِینَ؛ قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى و کاهش در مالها و جانها و میوه ها آزمایش مى کنیم، و بشارت ده به استقامت کنندگان».

آرى! یکى از علل و فلسفه هاى بلایا و رنجها و زحمات و مشکلات، آزمایش و امتحان است.


۷. مشکل ظاهرى و نعمت واقعى

برخى از مشکلات در ظاهر مشکل و بلا، و در حقیقت نعمت و رحمت است، که بواسطه کوتاهى فکر آن را نعمت ندانسته، بلکه نقمت مى شماریم. همانند بچه شیرخوارى که پس از پایان دوران شیرخوارگى مادر او را از شیر مى گیرد. شیرى که هم غذاى بچّه بوده و هم داروى او محسوب مى شده، و هم جنبه نوشیدنى براى او داشته، و هم احساسات و عواطف مادر از طریق آن به وى منتقل مى شده، وخلاصه همه چیز او بوده است. مادر او را از شیر مى گیرد و پدر هم به او کمک مى کند. مادر گاه چیزهاى تلخ و بد مزّه اى به نوک پستانش مى زند تا اگر نوزاد هوس خوردن شیر کرد، با خوردن آن چیز تلخ وبدمزّه پستان را رها کند. این کودک شیرخوار اگر زبان داشت مى گفت: اى مادر بى رحم و اى پدر سنگدل! چرا مرا از شیرى که تمام هستى ام در آن است محروم مى کنید!؟ امّا او نمى داند که این کار پدر و مادر به نفع اوست، زیرا اگر از شیر گرفته نشود دوران تکامل پس از شیرخوارگى اش سپرى نمى گردد. بنابراین، این کار نعمتى است که در ظاهر مشکلِ بزرگى جلوه مى کند.

خداوند متعال در آیه ۲۱۶ سوره بقره به این مطلب اشاره کرده است:

«کُتِبَ عَلَیْکُمْ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ؛ جهاد در راه خدا بر شما مقرّر شد، در حالیکه برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیر شما در آن است، و یا چیزى را دوست داشته باشید، حال آنکه شر شما در آن است و خدا مى داند و شما نمى دانید».

باید از خداوند بخواهیم که قدرت تشخیص مشکلات از نعمتها را به ما عنایت فرماید.

 
[۱]. خداوند متعال در آیه ۴۱ سوره روم مى فرماید: «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِى النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِى عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ؛ فساد در خشکى و دریا بخاطر کارهایى که مردم انجام داده اند آشکار شده است؛ خدا مى خواهد نتیجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید (بسوى حق) باز گردند!».
چنین مشکلات و بلایاى که انسان را بسوى خدا باز مى گرداند، و او را از خواب غفلت بیدار مى کند، در حقیقت بلا نیست بلکه رحمت و نعمت است. همان گونه که داروى تلخ طبیب، هر چند در ظاهر تلخ و ناگوار است، امّا در حقیقت عامل شفا و سلامتى است.
[۲]. نهج البلاغه، نامه ۴۵.
[۳]. اصول کافى، ج ۱، کتاب الحجّة، باب التمحیص والامتحان، ح ۳ و ۶.

منبع: کتاب «سوگندهای پر بار قرآن»

در مورد این که «آیا قیام و انقلاب قبل از قیام حضرت مهدى (عج) صحیح و مشروع است یا نه؟»، دو نظریه ى متفاوت وجود دارد. عدّه اى، هر قیام و نهضتى قبل از ظهور امام مهدى (عج) را جایز نمى دانند و عدّه اى دیگر، قیام علیه ستمگران در عصر غیبت را نه تنها جایز، بلکه واجب مى دانند و سکوت و خانه نشینى را خیانت به اسلام و مسلمانان مى دانند.

دلیل آن عده از علمای شیعه که مخالف قیام قبل از ظهور هستند روایاتى است که از ظاهر آن چنین استفاده مى شود که هر قیامى قبل از حضرت مهدى (عج) باطل و محکوم به شکست است؛ زیرا، رهبران قیام، طاغوت و منحرف از طریق اسلام است:

عن ابى بصیر، عن ابى عبدالله(علیه السلام): «کل رایه ترفَع قَبل قیام القائم فصاحبها طاغوت یعُبد من دون الله عزّوجل؛[۱] هر پرچمى قبل از قیام حضرت مهدى(علیه السلام)برافراشته شود، صاحب آن، طاغوت است است و اطاعت او، خروج از اطاعت خدا است؛ زیرا، اطاعت افراد، از غیر طریق الهى است.».


در بررسى این گونه روایات مى توان گفت:

اوّلا، از دید ائمه ى معصوم(علیهم السلام) قیام علیه حاکمان وقت، دو گونه است:

۱- قیامى که براى احیاى حق ائمه ى معصوم صورت مى گیرد.

۲- قیامى که براى رسیدن به اهداف دنیوى و شخصى صورت مى گیرد.


براى توضیح بیش تر این دو نوع قیام، به نقل حدیثى از امام رضا(علیه السلام)پرداخته مى شود:

مؤلّف عیون اخبار رضا(علیه السلام) از محمّد بن یزید نحوى و او هم از ابن ابى عیدون و وى نیز از پدرش، نقل مى کند که هنگامى که زید بن موسى بن جعفر(علیه السلام) را نزد مأمون آوردند - البته بعد از آن که این شخص، پیش تر، در بصره قیام کرده و خانه هاى بنى عباس را به آتش کشیده بود - مأمون، جرم او را به على به موسى(علیه السلام) بخشید و به امام(علیه السلام) گفت: «پیش از آن که برادر تو قیام کند و آن چه را که کرد، انجام دهد، زید بن على هم قیام کرد و کشته شد. اگر مقام و منزلت تو نبود، برادر تو را هم مى کشتم، چرا که آن چه او انجام داده، کوچک نیست.».

امام رضا(علیه السلام) فرمود: برادرم زید را با زید بن على مقایسه نکن; چرا که زید بن على، از علماى آل محمد(صلى الله علیه وآله) بود و به خاطر خداوند غضب کرد و با دشمنان خدا جنگید تا این که در راه معبود کشته شد. پدرم موسى به جعفر(علیه السلام) به من مى گفت که از پدرش جعفر بن محمد(علیه السلام)شنیده بود که آن حضرت مى فرموده: «خداوند، عمویم زید را رحمت کند. او، مردم را به رضاء آل محمد دعوت مى کرد و اگر پیروز مى شد، به آن چه که مردم را به سوى آن خوانده بود، وفا مى کرد.».[۲]



بنابراین، امام رضا(علیه السلام) میان قیام زید النار و قیام زید شهید، فرق مى گذارند و قیام زید شهید را به دلیل آن که براى احیاى حق ائمه ى معصوم(علیهم السلام) بود، تأیید مى کنند.

امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «لا تقولوا خرج زید فإنّ زیداً کان عالماً و کان صدوقاً و لم یدعکم إلى نفسه إنّما دعا الى الرضا من آل محمد...; نگویید زید خروج کرده! چون، زید عالم و صادق بود و شما را به سوى خود فرا نمى خواند، بلکه شما را به سوى رضاى آل محمد، دعوت مى کرد...».[۳]

بنابراین، قیامى باطل است که براى اهداف شخصى و غیر دینى باشد، امّا قیامى که براى ولایت و امامت اهل بیت(علیه السلام) و براى ادامه ى راه آنان باشد، باطل نیست، بلکه عین حق و حقّانیّت است.



ثانیاً، روایاتى که قیام قبل از قیام مهدى (عج) را باطل مى دانند با روایات دیگرى که خبر از قیام هاى بعد داده و آن ها را تأیید مى کنند، تعارض پیدا مى کنند. امام موسى کاظم(علیه السلام) در روایتى مى فرماید: «رجل من أهل قم یدعوا الناس إلى الحق یجتمع معه قوم کزبر الحدید لاتزلّهم الریاح العواصف و لایملّون من الحرب و لایجنبون و على الله یتوکّلون و العاقبه للمتقین;[۴] مردى از اهل قم؟ مردم را به حق فرا مى خواند. مردمى دور او جمع مى شوند که ماننده پاره هاى آهن هستند که بادهاى سهمگین آنان را نمى لرزاند و از جنگ نمى هراسند و خسته نمى شوند و بر خداوند توکّل مى کنند. عاقبت، از آن کسانى است که اهل تقوا باشند.».

بنابراین، اگر قیامى براى احیاى حق و در راه خدا باشد، نه تنها باطل نیست، بلکه مورد تأیید ائمه(علیهم السلام) نیز هست. بنابراین، منظور روایاتى که مخالفان ذکر کرده اند، تنها قیام هایى را شامل مى شود که براى منافع شخصى و غیر دینى صورت مى گیرد.

ثالثاً، اگر روایاتى را که مخالفان ذکر کرده اند، بر تمام قیام ها، اعم از حق و غیر حق، شمول دهیم، در آن صورت، این حکم که اطاعت از حاکم ستمگر واجب است و در نتیجه، مخالفت و قیام علیه او ناروا است، برخلاف صریح قرآن است. خداوند مى فرماید: (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللّهَ وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ إِنَّ اللّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً);[۵] اى پیامبر! تقواى الهى پیشه کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن که خداوند عالم و حکیم است.».


رابعاً، روایات بسیارى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیه السلام) به دست ما رسیده که به مبارزه و مقاومت در برابر این گونه از حکومت ها، فرمان مى دهد.


۱- پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) فرمود: «پس از من، فرمانروایانى بر سر کار مى آیند، هر کس در جرگه ى آنان وارد شود و دروغ آنان را تصدیق کند و بر ستم آنان کمک کند، از من نیست و من از او نیستم و هرگز در حوض (کوثر) بر من وارد نشود.».[۶]


۲- رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «هر کس براى خدمت سلطانى، تازیانه اى به کمر بندد، آن تازیانه، در روز رستاخیز، به صورت اژدهایى ظاهر مى شود که در آتش دوزخ بر او مسلط مى گردد.».[۷]


۳- پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) فرمود: روز رستاخیز، منادى ندا مى کند: «دستیاران کجایند؟ حتّى کسى که مَرکب ادوات آنان را فراهم ساخته یا سرکیسه اى را براى آنان بسته یا قلمى را تراشیده، او را با ستمگران محشور کنید.».[۸]


بنابراین معلوم مى شود که منظور روایات مورد استدلال مخالفان، تمام قیام ها نیست، بلکه تنها قیام هاى غیر الهى را شامل مى شود، قیام هایى که با ظاهرى دینى و همراه با فریب مردم صورت مى گیرد تا سردمداران آن قیام را به حکومت برساند و منافع دنیوى را نصیب آنان کند.


پی نوشتها:

[۱]. بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۳۷.

[۲]. عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج ۱، ص ۲۴۸.

[۳]. کافى، ج پایانى، ص ۲۲۴.

[۴]. سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۴۲، انتشارات کتابخانه ى سنایى.

[۵].احزاب: ۱. و نیز مى توان به آیات: ۱۵۱ از شعراء و ۸ از قلم و ۲۸ از کهف و ۲۴ از انسان استناد کرد.

[۶]. سنن نسائى، ج ۷، ص ۱۶۰، دارالکتب العلمیه.

[۷]. وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۱۳۶، دار الاحیاء التراث العربى.

[۸]. وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۱۳۱، دار الاحیاء التراث العربى، بیروت.

ولادت حضرت زینب (س) و روز پرستار مبارک باد ...

چهارشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۳، ۰۶:۴۰ ب.ظ


انتظار ارجح؟؟!!

چهارشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۳، ۰۶:۳۳ ب.ظ

روایات فراوانی در باب فضیلت انتظار فرج وارد شده است، حال چه نوع انتظارى ارجح

 است؟


درک دقیق معنای انتظار مبتنی بر فهم جامع اندیشه مهدویت است واندیشه مهدویت را باید با توجه به مجموعه معارف اسلامی و در راستای هدف کلی دین اسلام دید. بنا بر آموزه های دینی، مهدی ( عج ) روزی ظهور کرده و وعده های الهی را به اجرا درمی آورد، او برپا کننده حکومت صالحان می باشد و مومنان به میزان ایمان وعمل صالحشان در حکومت مهدی ( عج ) قرب و منزلت دارند. این اندیشه پایانی زیبا و نورانی برای جریان زندگی انسان تصویر میکند و عامل شعله ور شدن امید در دل های مومنین است. امید به ظهور مهدی ( عج ) همان امید به خداست. امید موتور حرکت انسان در زندگی است و امید به مهدی ( عج ) عامل حرکت استوارتر انسان در مسیر خوبی ها یعنی همان هدف اصلی دین می باشد.

مقصود از انتظار فرج، امید و دلبستگی به مهدی ( عج ) است. بنابراین انتظار فرج ارجح که مقصود دین است به تعبیر شهید مطهری، انتظاری سازنده و نگه دارنده، تعهدآور، نیروآفرین و تحرک بخش است. به گونه ای که خود نوعی عبادت و حق پرستی است. برخی به خطا به گونه ای اندیشه مهدویت را تصویر می کنند که انتظار براساس آن به معنای کمک به رشد ظلم و فساد و پرشدن دنیا از گناه می باشد در حالی که بی شک چنین اموری با هدف دین بیگانه است، بنابراین انتظار و عشق به مهدی؛ یعنی، عشق به همه خوبی ها و امید اقامه همه خوبی ها در دنیا این عشق و امید عاملی است که انسان را وا می دارد تا هر چه بیشتر و محکم تر در راه خوبی ها قدم بردارد، پس انتظارفرج مسئولیت آفرین است.


به تعبیری دیگر می توان گفت: انتظار ظهور منجی هیچ گاه به حقیقت نمی‏پیوندد مگر در صورتی که سه عنصر اساسی در آن محقّق گردد:

۱ - عنصر عقیدتی:

شخص منتظر باید ایمان راسخی به حتمی بودن ظهور منجی ونجات‏بخشی او داشته باشد.


۲ - عنصر نفسانی:

زیرا شخص منتظر باید در حالت آمادگی دائمی به سر ببرد.


۳ - عنصر عملی وسلوکی:

شخص منتظر باید به قدر استطاعت خود در سلوک ورفتارش زمینه‏های اجتماعی وفردی را برای ظهور منجی فراهم نماید.

با نبود هر یک از این سه عنصر اساسی، انتظار حقیقتاً معنا پیدا نمی‏کند.


منابع زیر جهت مطالعه پیرامون شناخت انتظار ارجح و واقعی بسیار مفید است :

۱- قیام و انقلاب مهدی ، شهید مطهری ،صدرا، تهران ( این کتاب اساسا" به معنای انتظار پرداخته است ) .

۲- امامت ومهدویت ، آیت الله صافی ، انتشارات اسلامی قم ، ۱۳۷۵ ( این اثر به مجموعه ای از بحث ها پیرامون امام مهدی ( عج ) پرداخته و خصوص بحث انتظار نیز یکی از فصلهای کتاب است ، ج ۱، ص ۳۵۱ - ۳۹۸ ) .

پرهیز از همنشینی با چند نفر؟؟!!

چهارشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۳، ۰۶:۳۰ ب.ظ

امام صادق(علیه السلام) فرمود:پدرم از پدرش امام سجاد(علیه السلام) نقل کرد که فرمود: ای فرزندم متوجه باش که با پنج شخص همنشینی نکنی وبا آنها گفتگو و رفاقت در راهی ننمایی !!


 پرسیدم پدرجان آنها چه کسانی هستند؟ فرمود:


1..زنهار که با دروغگو همنشین مشو ،زیرا او مثل سرابی است که دور را نزدیک و نزدیک را در نظرت دور جلوه میدهد.


2..بر حذر باش که با فاسق و گنهکار همنشین شوی ، زیرا او تو را به یک لقمه یا کمتر می فروشد.


3.. وبپرهیز از همنشینی با بخیل ،زیرا او مال خود را در سخت ترین نیازهایت از تو دریغ دارد.


4.. و حتما با احمق (کم عقل) همنشین مباش ، زیرا او می خواهد به تو سود رساند، ولی (بر اثر حماقت )به تو زیان می رساند.


5.. ومبادا با ان کس که قطع رحم کند رفاقت کنی، که من او را در سه مورد از قرآن ملعون یافتم:


الف: در سوره محمد(صلی الله علیه و آله) آیه 22و23 ......قاطعان رحم کسانی هستند که خداوند آنها را از رحمتشان دور و گوشهایشان را کر و چشمهایشان را کور ساخته است.


ب:در سوره رعد آیه 25 و آنها که عهد الهی را پس از محکم کردن می شکنند و پیوندهایی را که خداوند به آن امر کرده است ، قطع می کنند و در روی زمین فساد می نمایند برای آنان لعنت ، و بدی مجازات در سرای آخرت است.


ج:در سوره بقره آیه 27 ...فاسقان کسانی هستند که پیمان خدا را پس از آنکه محکم ساختند می شکنند و پیوندهایی را که خدا دستور داده برقرار سازند قطع می نمایند و در جهان فساد می کنند و اینها زیانکارانند.


اصول کافی باب من تکره مجالسته حدیث 7